آموزش بازی کلش اف کلنز
آموزش بازی کلش اف کلنز

آموزش بازی کلش اف کلنز

همدلی دانش آموزان دبیرستان کاردانش برازجان

ساعت 9:10 صبح روز سه شنبه 94/8/12 خبر رسید ک ماموران راهنمایی و رانندگی با جرٍقیل جلوی درب مدرسه برای بار کردن موتور ها  آمدن...

وقتی این خبر ب گوش همه رسید کلاس ها تعطیل شد و همه با هم جلوی جرٍقیل که موتور هارو بار کرده بود رفتیم ک این شجاعت رو مدیون معاون این مدرسه آقای X

که همراه دانش اموزان جلوی ماشین ایستادگی کردن هستیم ک شجاعتی به ما داد برای خالی کردن  و مقابله با ماموران راهنمایی و رانندگی برازجان.

خلاصه بعد از دقیقه ایستادگی در جلوی ماشین دیدیم  که رراضی نیستن و میخوان موتورارو ببرن... همه پریدیم بالای جرثقیل و تعدادی جلوی ماشین... مامور نیرو انتظامی با باتونی  ک دردست داشت دانش آموزان تهدید میکرد ولی شجاعت زدنشو نداشت چون همه دانش آموزا با هم متحد شده بودیم و پدر نیرو انتظامی هم جلوی این 250 نفر دانش اموزو نمیتونس بگیره،خلاصه در جرثقیل و باز کردیم و و شروع کردیم به خالی کردن موتورا.البته اینم بگم ک اونا اونجا نگاه نمیکردن فقط...چون بقیه دانش اموزا ریخته بودن رو سره همه مامورا نمیتونس ن اصلا نزدیک جرثقیل بشن...خلاصه بچه ها موتوراشونو در اووردن و یه جای امن گذاشتن و دواره برگشتن...و دیدیم ک مامور نیرو انتظامی آقای X رو سوار ماشین کردن و به آگاهی بردن به دلیل اختشاش...ولی ما باز کم نیووردیم همونجا وایسادیم خیابونو بستیم و شروع به شعار دادن کردیم...بعد چند دقیقه آروم شدیم ولی نه اروم اروم ک  ولشون کنیم...رفتیم سراغ ماموران نیرو انتظامی که با بیسیم خبر داده بودن یه ماشین و یه موتوری نیرو انتظامی اومده بودن...خلاصه چندتا ا بچه ها سرباز بیچاره رو زدن و فرار کردن به سمت درب ورودی مدرسه که دیدیم سرباز داره با باتون دنبالش میدوه...ما هم ک این صحنه رو دیدیم باور نمیکنین مثل یک دره بزرگ پر از آب که آخرش ختم میشه به یک چاه کوچیک ،گرفتیم این سربازو و دورش حلقه کردیم و حدود ده متر حولش میدادیم ک جلوی مدرسه دور شد،البته اینم بگم که سرهنگ و بقیشون فقط داشتن نگاه میکردن واقعا ترس تو قیافشون موج میزد...خلاصه این سربازه کشوندیم عقب به طوری که وقتی آروم شده بود کنار موتورش ایستاده بود دستاش داشت میلرزید از ترس...و سرهنگ و باقی ماموران نیرو انتظامی از اون خنده های زورکی  میکردن...واقعا واقعا هیچ کاری نمیتونستن انجام بدن...چون تو عمر خدمتشون فکر نکنم با همچین مقاومتی رو برو شده  باشن...خلاصه ما تا ساعت 10:25 جلوی درب مدرسه و با شعار ایستاده بودیم  وخواستار آزادی آقای X رو داشتیم که سرهنگ دید ما کم نمیاریم زنگ زد گقت بابا بیارین این آقای X فایده نداره ما نمیتونیم جلوی اینارو بگیریم...بعد یه ماشین نیرو انتظامی دیدیم ک سم ما داره میاد فکر کردیم آقای X اووردن،نه مسله این که زنگ زده بودن به بزرگترشون...خلاصه بت بگم که این بزرگه هم کاری نتونس بکونه(ولی خدایی آدم باحالی بود من باش حال کردم).ولی آخر نفهمیدیم این بزرگه طرف ما بود یا اونا...خلاصه سرتو درد نیارم،چیشاتو روی هم نیارم ...ما  ایستادگی کردیم تا لحظه آخر و هیچ کی هم نمیتونس جلو مارو بگیره،یک موتور هم نتونستن ببرن...

حالا چند تا سوال جالب به ذهنم رسید...

1-این ماموران راهنمایی رانندگی بعد این که اومدن دیدن نمیتونن موتورارو ببرن کجا رفتن؟ جواب احتمالی:این ها بدون هیچ حکمی شروع به موتور گرفتن میکنن و وقتی دیدن بچه ها فیلم میگیرن ترس از این که  رسوا بشن رفتن  رفتن و دیگه خبری هم ازشون نشد.اینا بدون حکم این کارارو میکنن...خدایی اگه حکم نشون من میداد بنده به شخصا موتورو میدادم واسه خودش ، حکم موتور گیری دان ش اموزان میگم...

2-چرا باید  موتور های این دانش اموزان بدبخت و بگیرن،چرا آخه؟این بیچاره ها بعضی  هاشون یعنی نصف دانش اموزان مدرسه از خارج شهر میان واقعا وسیله نیست،و همه ما جز قشر فقیری از جامعه هستیم...با ماشین  ک نمیشه اومد خوتون فکر هزینشو کنید میگین یارو ترک تحصبل کنه بهتره...

خلاصه خیلی حرف هست ک نزنم بهتره هیج جای ایران موتور نمیگیرن فقط استان بوشهر یا شایدم فقط برازجان اینجوریه...

بنده دانش آموز دوم حسابداری مدرسه کار و دانش علم و صنعت هستم...با آرزوی موفقیت برای تمامی این دانش آموزان...

واقعا همدلی و و متحدیشون همه رو به وجه اوورد.

اگه کسی فیلم یا عکسی داره تو مدرسه تقدیم کنه تا به اشتراک بزاریم...